شنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۸۹

گر خزان است حال ما شاید/فکرت ما نگر که نیسان است

به دنبال خوشبختی هستم، سراغ کسی را می گیرم که آدرس دقیق خوشبختی را داشته باشد و یا شاه کلید آن را ، به دنبال خوشبختی هستم و روزهایم را یکی یکی ورق می زنم و آرام نمی گیرم ،در ذهنم طوفانی در گرفته و دلم آشوب است ، نه خانه ام نه شهرم و نه کشورم هیچکدام آنی نیست که آرامم کند ، می روم ، خیره در آسمان و چشم در چشم حجم خالی هوا به راه می افتم شاید این حس وحشتناک "در میان جمع بودن اما تنها بودن" را به باد بسپرم ، قدم هایم رفته رفته آهسته می شوند ، راه زیادی نیامده ام که از رمق نداشته ام شکوه کنم ، پاهایم سست می شود ، التماسشان می کنم تا کمی راه بیایند تا بلکه آرامم کنند ، دلم بیشتر از هوا ابریست و سیاه ، اردیبهشت ماه است اما هوا پاییز دلگیری را می ماند ، برگ های سبز مبهوت روی درختان به هم می خورند و همان صدای خش خش برگ های خزان پاییزی را برایم تداعی می کنند ، خسته ادامه می دهم باید خالی شوم از این حسی که دارم ، نوبت باران است که خود نمایی کند ،هیچوقت چتری نداشته ام که بر بالای سرم بگیرم ،سایه چتر های سیاه دیگران در سیاهی هر چه بیشتر اطرافم کمک می کند ، نمی ایستم تا باران را تماشا کنم ، بگذار آب نیسان برتن و جانم بریزد و خیس خیسم کند ، بارانی که در اردیبهشت ماه، ماهی که پاکی و راستی معنایش کرده اند نیسانش نام نهاده اند که برهان قاطع است ، بارانی که به باورمان روشنی اش به یک ماه محدود نیست اما این ماه به زمین نرسیده می ربایندش و پاک کننده گناهان می دانندش ، شاید باران تواند این افکار را از ذهنم بشوید و آرامم کند ،پاکم کند از افکار گندیده در ذهنم، برهان قاطع نباید آلوده زمین شود نباید به زمین برسد ، آب نیسان از سر و رویم میریزد و من دنبال برهان قاطع همچنان راهم را ادامه می دهم به دنبال جواب سوالهایم هستم ، به دنبال همه آنچه دیدنش در باورم نمی گنجد ، به دنبال راه گریزی از دنیای وارونه که نا آرامم کرده ...
امروز باران از صبح یکریز باریده و من بیشتر نگران این بودم آیا این باران می تواند رد پاهای یک ساله را از بین ببرد؟ یا نکند صدای ما زیر غرش رعد و برگ باران گم شود؟ نگرانم ،رسیدن روزهای بهاری یعنی رفته رفته ساعت ها و دقایق روز کش خواهند آمد ،یعنی بی صبری هایمان کلافه مان خواهد کرد، یعنی باز قرار است تابستان شود ، روزهای طولانی وداغ در زندان وحشتناک است ، و این روزهای وحشتناک چه کشنده روح خواهند بود اگر در بیرون از زندان گمنامت بخوانند ، عده ای در انکار و دیگرانی در اثبات وجودت تلاش کنند ، اما تو همه این روزهای اثبات و انکار "هستی"در گوشه ای شاید با افکار گنگی در ذهنت ، "هستی " ات کابوس کسانیست که در انکارت می کوشند ، اما مرگ "هستی"ات را از خدایت خواستن من را در باتلاقی سرد فرو می برد ، خدایت را صدا می زنم التماسش می کنم ، ایمانم را فریاد می کنم ، منتظر پاسخی نیستم فقط خدای او"دلش را آرام و امیدوار کن ".
نوشتم برای پسری بیست و چند ساله که نمی شناسم و نامش نمی دانم فقط همینقدری می دانم که همشهری شهر کوچک من است و این روزها فقط دهان به دهان در شهر همه جویای حالش می شوند و همه فقط این می دانند که جرمش سیاسیست و پچ پچ ها آرامتر که خانواده اش همچنان بی خبر از فرزندشان.نوشتم برای تاج زاده و قوچانی و بسیاری دیگر تا به یادشان بیاندازم روزهایمان دارند طولانی می شوند ، روزهایی که بیم آن دارم خستگی هایمان دلسردمان کنند و دلسردی هایمان بخواهند که فراموش کنیم همه نام ها و روزها را، ترس آن دارم سکوت این روزهای طولانی خون های بی گناه ریخته را بی ارزش کند ...


بزن باران بهاران فصل خون است/بزن باران که صحرا لاله گون است
بزن باران که به چشمان ياران/جهان تاريک و دريا واژگون است
بزن باران که دين را دام کردند/شکار خلق و صيد خام کردند
بزن باران خدا بازيچه اي شد/که با آن کسب ننگ و نام کردند
بزن باران به نام هرچه خوبيست/به زير آوار گاه پايکوبيست
مزار تشنه جويباران پر از سنگ/بزن باران که وقت لاي روبيست
بزن باران و شادي بخش جان را/بباران شوق و شيرين کن زمان را
به بام غرقه در خون ديارم/به پا کن پرچم رنگين کمان را
بزن باران که بيصبرند ياران/نمان خاموش! گريان شو! بباران!
بزن باران بشوي آلودگي را/ز دامان بلند روزگاران

۱۳ نظر:

protester گفت...

"آب نیسان هر بیماری ای را شفا میدهد! آب نیسان آب بارانی بود که از 28 فروردین تا 28 اردیبهشت میبارید و اگر کسی آنرا به مدت هفت روز جرعه جرعه مینوشید سلامتی از آن او بود."
آری سلامتی و نه خوشبختی؛و خوشبختی چه واج آرایی بی معنایی با خشونت دارد!چرا وقتی همه چیز پوچ و توخالی است من هم باید از این حسی که دارم خالی شوم؟چرا باید زمینی که از سبک سری ها سر به سرم میذارد سنگینی قدم هایم را تحمل کند؟چراوقتی باران گستاخ تر از اونیست که خجالتی صدایش کنم سر به زیر شلاق خوردنم را تماشا می کنم؟
"امروز باران از صبح یکریز باریده"صبح؟کدام صبح؟اصلا دیگه یادم نیست صبح چه رنگی بود؟
باران می آید و داروگی که "کی می رسد باران؟"گفتن هایمان کلافه اش کرده بود پریشان از بی صبری ما،به بارانی حواله مان می دهد که فقط باران است!
یک چرخه طبیعی در طبیعت،که قرار است به تو تفهیم کند:ان چه غیر طبیعی است تو هستی!صورتت را خیس می کند تا اشک هایت را بدزدد.اما خبر ندارد که اشک های تو نه تنها آب را گل نکرده بل گل ها را سیراب کرده تا مبادا کفتارها از آب گل آلود ماهی بگیرند،او هنوز به کفتر سبزی که در فرودست می خورد آب،می اندیشد!کبوتری که قرار است به جای همه ی ما پرواز کند!

یه دوست گفت...

آیا این باران می تواند رد پاهای یک ساله را از بین ببرد؟
هنوزم که هنوزه قبول نکرده اید که این باران نیست(حالا نیسان باشه بهاری باشه ...) که رد پاتون رو پاک کرده این خود مردم هست که چهره واقعی،ترسو،جو گیر،خود فروش،.. موسوی رو دیدند تا تصمیم به پاک کردنش گرفتند.همین تاجزاده که با کمال پررویی به نژاد افراد توهین میکرد حالا واسش مرثیه سرایی میکنید؟
در هر جای دنیا اگه حرکتی علیه نظام بشه خوب طبیعیه شخص یا گروه رو دستگیر میکنند یه مدت مجازات بعدش آزاد میکنند ولی اونا مثل شما دیگه شورش رو در نمیارن.این همه حرف راجع به نظام نوشتین کسی هم با جنابعالی کاری نداشته اونوقت میگین رد پا،تاجزاده،آزادی،باران.یه اعتراض نه انتقاد به شماها دارم:به حرفهای طرف مقابل هم ارزش شنیدن داره.یا به قول شریعتی خدایا به من قدرت آن را بده تا آنچه را حق میدانم به خاطر آنکه بد میدانن کتمان نکنم

مسعود گفت...

نمیدونم داری دنبال شاه کلید کدوم خوشبختی میگردی که اینجا به قول شاعر قلب ادمهاش خیلی وفته بی فانوسه رویاشون رویا نیست مثل کابوسه...
اما اگر فکر میکنی مه و خورشید و باد و بارون میتونه یه روزی رد پاهای ازادی رو پاک کنه یا نگران این هستی که صدای حق طلبی و زندگی خواهی تو ازدحام رگبار دیکتاتوری خاموش بشه باید بهت یاد اوری کنم دنیا حتما دست انسان خواهدبود شاید صد سال دیگر اما خواهد بود....
و از این سکوت قبل از طوفان هراس به دلت راه نده که بر خلاف اندیشه ما که داره می دوه واقعیت همیشه میخزه..

فرزانه گفت...

باران نه افکارت را خواهد شست نه رد پایت
شایدباران بتواند خون های ریخته بر زمین را بشویدولی خون دل مرانخواهدشست
شاید بتواند زمین گرم را سرد کند
شاید بتواند اشکهایم را پنهان کند
شاید بتواند تند بودن و کوتاه بودن،
کند بودن و طولانی بودن را یادآورباشد
اما نخواهد توانست فریاد مرا در پس غرشهایش پنهان کند که
فریاد من فریاد دلهای گرمی است که خیال سرد شدن ندارد حتی اگر باران خون بر آنها ببارد
فریاد من فریاد بیشماران است !

فرزانه گفت...

"اونوقت میگین ردپا،تاجزاده،آزادی،باران"

رد پای تاج زاده ها را آزادانه در باران فریاد خواهیم زد،فریادمان را تو هم خواهی شنید و برای نشنیدنش باید گوشهایت را کتمان کنی!

حال تو هرچه می خواهی کتمان کن شاید توانی که باور کنی !!

فاطمه.م گفت...

در این روزهای وانفسا در وسط کویر دلم به همین "فقط باران" خوش است که حداقل کارش همان دزدیدن اشک هایم باشد
کبوتری که قرار است به جای همه ی ما پرواز کند!


دوست محترم نگرانیم سوالی بود و به مبارزه طلبیدن برهان قاطعی (نیسان) که رد پاها را از بین ببرد و ما را ساکت کند ! (چیزی که لااقل تا حال نبوده)می فرمایید در هر جای دنیا اگه حرکتی علیه نظام بشه...قبول ، اما بفرمایید در هر جای دنیا اگر نظام حرکتی علیه مردمش انجام دهد چه می کنند؟؟معادله پیچیده ای نیست انتخاباتی که تا 22 خرداد کاملا قانونی و کاندیدا ها کاملا فیلتر شده و ...ناگهان در 23 خرداد ورق بر می گردد و همه چهره های اصلاح طلبها زندانی می شوند و نباید برای ما سوالی شود که تاج زاده ای که تا دیروز در ملا عام سخنرانی می کرد در 23 خرداد بدون اینکه در فاصله آن یک روز غیر از رای دادن کار دیگری کرده باشد زندانی می شود .دوست عزیز شکرم از این آزادی ای که اینهمه مدت از نظام نوشته ام و کسی کاری با من نداشته محفوظ، اما "گر حکم شود که مست گیرند/در شهر هر آنچه هست گیرند". اما حق با تو چرا من اینقدر شورش را در آورده ام مگر اتفاقی افتاده جز دزدی و دروغ و کشتن و اعدام و چپاول و توهین و ... . اما در مورد اعتراضتان اگر تا حال رعایت نکرده ام حق اعتراض برایتان محفوظ ، اما به گمانم کامنت پست قبلی خود در این مورد قضاوت کردید

چراغ شیخ دوباره روشن گشته و قصه مان از نو آغاز ، به دنبال رد پای انسانم...
شاید صد سال بعد اما خواهد بود...

فرزانه عزیز ، نیسان باش و بر اندیشه هایی ببار که در کتمان ما افسانه ها می سازند و خود آن افسانه را باور می کنند.

لیلا گفت...

باران و بارش آن همیشه زیباست یاداوری زندگیست زندگی هست سرزندگی را باید تکرار کرد

Ronak گفت...

گر بدین سان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوایی نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچه ی بن بست.

گر بدین سان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود چون کوه
یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک.

ناشناس گفت...

با عرض پوزش به علت تاخیر چند هفته ای
عرض کنم که خواهرم خوشبختانه به جایی که میخواستم رسیدیم
خواهرم اگر شما به تعادل رسیدن جامعه را در آزادی زنان(از نظر شما) میدانید ولی من به فرض مثال همانهایی که گفتم را عامل به تعادل رسیدن جامعه ی امروز میدانم !
خب حق با کیست؟
چه کسی میتواند ادعای درست بودن بکند؟
من
؟
بریم سر اصل مطلب
حالا رسیدیم به شان نزول نظام مقدس جمهوری اسلامی که وظیفه ی اصلی آن ایجاد یک نظم حقیقی میان نظریات فقها و حتی من و شما با بر سر کار بودن ولی فقیه عادل با تقوا
که وقتی ایشان زمام حکومت را به دست گرفتند و نظام را به سمت آمادگی برای ظهور پیش بردند الزاما یاری و کمک امام عصر نیز همراهشان خواهد بود
واقعا چیز غیر عادیی است؟
خب پس وظیفه ی من و شما که ادعای آمادگی برای ظهور را داریم اطاعت از ولی فقیه زمان است بدون هیچ قید و شرطی !
همانطور که گفتم اگر ایشان مشروع نباشند مطمئنا :
1-تا به حال چس از 25 سال از رهبری اینقدر جان بر کف واقعی نداشتند
2-با این همه توطئه و هزینه های میلیارد دلاری غربی ها برای بر اندازی اگر یاری امام عصر نبود ما حتی جنگ را از دست میدادیم و الان اینجاای که هستیم نبودیم و شاهد هستیم که بعد از 30 سال از عمر نظام هنوز هم کشوری جرات حمله به کشور را ندارد و این را به حساب اطاعت محض یاوران امام زمان از ولی فقیه بدانید که باعث ترس و وحشت همه ی کفر شده است! نه؟
اگر ما تنها بودیم ایا تا به حال میتوانستیم دوام بیاوریم؟
هرگز
این مردم همان مردم صفویه-قاجار و.. هستند که آن موقع روسها و انگلیسها ما را به بردگی گرفتند و در زمان رضا پهلوی هم که دیدیم هیچ مقاومتی از طرف مردم صورت نگرفت! و محمد رضا هم که با کاپیتالاسیون ناموسمان را به ثمن بخت فروخت
آیا الان عزتمند تر از ما ملتی در دنیا هست؟
ملتی که رئیس جمهورش در قلب نیویورک آنطور بر دهان شیطان بزرگ بزند؟
آیا با سیاست تساحل و تسامح که قبلا توسط اصلاحات و مجلس ششم اجرا شده بود و ثمره ای جز تعطیلی تاسیسات هسته ای و بعد از آن محور شرارت خوانده شدن توسط آمریکا داشت؟
و سال 88 به وسیله ی آقای موسوی سیاست تنش زدایی خوانده شد؟
و حتی به این موضع های رئیس جمهور ایراد گرفته میشد که چرا چوب در لانه ی زنبور میکنید؟
این خط امام است؟ یا آن؟
خوشا به حال بصیرتمندان
آرمان مهدوی

یه دوست گفت...

درود بر برادرم آرمان مهدوی
رفیق
زیاد نمیخواد ذهنت رو واسه جواب دادن به اینگونه فریب خورده ها خسته کنی
ما صحبت از انسانیت میکنیم آنها از سبز بودن...اینگونه افکار دیگر در میان مردم ایران هواداری ندارند مگر با پول دشمنان
نمیخوام جای دوری برم تو همین شهر خودم با وجود گروههای تروریستی من که آزادانه و با خیال راحت به دانشگاه/گردش/ورزش/پیاده روی/...میرم به خاطر زحمات شبانه روزی برادران اطلاعات هست حالا اشخاصی مثل موسوی/خاتمی/کروبی اومدن این آسایش رو از ما بگیرن؟!!!این افراد باید از خون شهدامون خجالت بکشن.این افراد انقدر به اعتقادات باور و احساسات مردم توهین کردن که باعث شدن مملکت رو به خون و آتش بکشن.باکری ها/چمران ها/... از دست دادیم به خاطر این روزها؟؟؟مگه در 22 بهمن نشون داده نشد که...
خدایا ما را از شر این موسوی و خاتمی و نگه دار

ناشناس گفت...

به نظر تو واسه یه نخست وزیر سابق ننگی بدتر از این که مردم اون رو مثل برلوسکونی در یک راهپیمایی میلیونی فراری بدند و با چادر(نه الزاما مثل بنی صدر)پا به فرار بگذاره؟
و بعد بیاد به 50 میلیون آدم کیک ساندیس خور و عوام و اینها بگه؟
و الان هم قرائت رحمانی از دین!
این دیگه نوبرش بود والله!
خدا میدونه حرکت بعدی ایشون چیه ؟
از نظر پر مهرتان بسیار خوشحال شدم
www.mystyle.blogfa.com
منتظر حضور گرمتان هستم
سید آرمان مهدوی

فاطمه.م گفت...

آقای مهدوی؛
زمانی که من به اندازه شما در بیان و دفاع اندیشه هایم آزاد باشم ، زمانی که من به اندازه جنابعالی از رسانه ها سهم داشته باشم آنموقع حق را اکثریت یک جامعه انتخاب خواهند کرد ، شاید آن اکثریت اشتباه کنند اما این از الزامات یک جامعه است که به خواست اکثریت گردن نهد، مثال می زنم، بیرون آمدن شما به صورت خود جوش دردفاع از حجاب را مقایسه کنید با بیرون آمدن خود جوش مردم بعد از انتخابات ، کدامین قانونی بیرون آمدن شما را بی مجوز ستایش می کند و بیرون آمدن دیگران را غیر قانونی و اغتشاشگری می نامد؟؟(البته دیگه جواباتونو حفظم خواهید گفت ما به اسلحه خانه حمله نکردیم ما به مسجد آتش نزدیم ، خب جواب هزار باره ام را می نویسم ، وقتی به سمت مردم اسلحه می کشند با باتوم و اشک آور بر سرشان می ریزند انتظار ایستادن و کتک خوردن انتظار بی جاییست چه اینکه ادعای مسجد آتش زدن همانقدری که شما می توانید این طرف را متهم کنید من نیز می توانم آن طرف را متهم کنم)
اما اصل مطلبتان، بله واقعا چیز غیر عادی ای هست ، نمی دانم شما دست نوشته ای از جانب خدا دارید که با این اطمینان از الهی بودن حکومتی می گویید (حکومتی که کوچکترین نزدیکی لااقل با گفته های قرآن خدا ندارد) نمی دانم حرفهایتان شبیه استدلال کودکانه ای است ،خب پس اگر اینگونه باشد من نیز ادعا دارم که خدا چقدر حافظ و نگه دار کشور آمریکا بوده هیچ کشوری جرات حمله به این کشور را ندارد!آقای مهدوی در جنگ یاری خدا چیزی نبود که من یا شما آن را اثبات کنیم کسانی که جانشان را در کف دستشان گذاشتند و رفتند بی شک خدایی را بندگی می کردند که جهاد را موقع تجاوز به خاک سرزمین واجب می داند ، البته اطاعت از گفته رهبری چون امام خمینی نیز بی تاثیر نبوده و کیست که قبول نکند در آن روزگار رهبری خمینی مورد قبول اکثریت جامعه نبود.اینکه می فرمایید این مردم همان مردم زمان قاجار و ... شما چیزی به اسم اراده و اختیار را در انسان نا دیده می گیرید و انسان را در حد یک حیوان پایین می آورید که فقط باید اطاعت محض باشد، آقای مهدوی همانقدری که شما ادعای یاور امام زمان بودن می کنید من نیز می توانم این ادعا را داشته باشم !ادعایتان را اثبات کنید و بفرمایید اینهمه داد "انا الحق"بودن از کجا ناشی می شود؟؟ عزتمندی!!!چه کلمه غریبیست!خوشا به حالتان که اینقدر از مردمانتان از دنیایتان بی خبرید ، خوشا به حالتان که سفره تان پر است و غم نان ندارید که دم از انرژی هسته ای ای می زنید که تا حال جز تحریم و تعطیلی کارخانه ها و بی کار کردن مردم چیز دیگری برایمان نداشته، آقای مهدوی کیست که عزت و پیشرفت کشورش را نخواهد کیست که نخواهد حتی با داشتن بمب هسته ای امنیت کشورش را تامین کند و دائم در هراس اسرائیل و آمریکا نباشد ، نه کسی مخالف هیچکدام از اینها نیست اما همه اینها زمانیست که من محتاج نان شبم نباشم .
اما اینکه همچین ادعایی در مورد نخست وزیر سابق دارید ، برای یکبار هم که شده حرفتان را ثابت کنید ، آقای مهدوی خود را متعهد بدانید نسبت به قلمی که به دست گرفته اید راضی نباشید که به آسانی و صرف گفتن ها و شنیدن ها شما آن را با قلمتان جاودانه کنید ، در ضمن کاش شما نیز حرف های این نخست وزیری که اینقدر کینه از او به دل گرفته اید را بخوانید ، او که همه ما را به رعایت اخلاق در برابر همه بی اخلاقی های حکومت سفارش می کند و این است قرائت رحمانی از دین که اخلاق را فدای سیاست نکرد

فاطمه.م گفت...

آقای "یه دوست"
امنیت!!سربازان گمنام امام زمان!برادران اطلاعات!من چقدر احساس امنیت دارم وقتی هر روز صبحی که از خانه بیرون می روم بمبی نیست که دم در خانه ام منفجر شود ، من چقدر امنیت دارم که وقتی در یک خیابان خلوت هستم تیری به سویم شلیک نمی شود ، نه حتی وقتی در یک خیابان شلوغ ماشینی از رویم رد نمی شود ، من چقدر حس امنیت دارم زمانی که هر لحظه در هراس زنگ خانه هستم تا زندگیم با حکمی تفتیش شود ،من چقدر حس امنیت دارم وقتی همه صاحبان اندیشه زندانی شده اند، من چقدر حس امنیت دارم وقتی مجسمه های شهر یک به یک ربوده می شود و کسی پیدا نمی شود توضیحی بدهد ، دوست عزیز اگر دانشگاه می روی اگر با خیال راحت قدم می زنی و ... اینها حداقل هاییست که یک جامعه برای شهروند خود میسر می کند ، اما به داشتن همین حداقل هایت نیز خوشحال باش که بسیاری از دوستانت در آرزوی آنها هستند!
اما در مورد خاتمی و میر و کروبی نمی دانم برای چه آمده اند ، اما نمی دانم شما چرا عوض شنیدن صدای مردم گوشتان فقط به صدای این سه هست؟؟اما دوست عزیز آنانی که مملکت را به خاک و خون کشیدند(که البته تا جایی که می دونم برای جنابعالی این خون ها مهم نبوده)کسان دیگه ای غیر از این سه بودند .
این هم عین جمله شما با اندکی تحریف:
باکری ها/چمران ها/... از دست دادیم به خاطر این روزها؟؟؟مگه در 25 خرداد نشون داده نشد که...