دوشنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۸۸

ادامه بازجویی از دانشجویان در تعطیلات نوروز

تعدادی از دانشجویان دربند دانشگاه امیرکبیر با تماس تلفنی با خانواده هایشان از ادامه بازجویی ها و فشارهای غیرانسانی خبر دادند. طی روزهای اخیر در حالی 3 نفر از دانشجویان با خانواده های خود تماس گرفتند که به گفته خانواده های آنان، این دانشجویان به هنگام صحبت کردن دچار مشکل بوده و از فشارهای بسیار زیاد بر خود همراه با آزار و اذیت، ابراز ناراحتی می کردند. به گفته دانشجویان از آنجائیکه هر 9 دانشجوی بازداشت شده پلی تکنیک در سلول های انفرادی به سر می برند، تنها بازجویان بر آنها نظارت داشته و به برخی از آنها اجازه تماس تلفنی می دهند. بنا به گفته های خانواده های دانشجویان، صدای بازجویان که به دانشجویان حکم می کرده اند که بگویند "ما حالمان خوب است" و "ما در اعتصاب غذا نیستیم" براحتی قابل شنیدن بوده است. همچین یکی از دانشجویان از ادامه بازجویی ها به روش های غیرانسانی همراه با آزار جسمی و روحی خبر داد. وی گفته است در تمامی روزهای گذشته علیرغم تعطیلات بازجویی ها ادامه داشته است.(خبرنامه امیر کبیر)

اینروزها چقدر از بازداشت و شکنجه لبریز شده ایم . ما فقط به خواندن تیتری بسنده می کنیم و این خبر ها آنقدر برایمان تکراری شده که حتی دیگر خم به آبرویمان نیز نمی آید، انگار باید باور کنیم که دمی نیست تا شکند خواب به چشم کس و لیک... من باور می کنم که عباس و احمد و محمد و همه و همه حالشان خوب است و کاش که خانواده هایشان نیز به این باور برسند تا آنان بیش از این،بابت دروغ نگفتن شکنجه نشوند.

برایم آنقدر از گزمه های شهر شب گفتند

کزین همسایگان از سایه خود نیز می ترسم

حقیقت واژه تلخیست در قاموس نا پاکان

من از نقش حقیقت های حلق آویز می ترسم

نمی ترسند از ما و من این تاراج گر مردم

به تاراج آمدند این ناکسان برخیز می ترسم

جمعه، فروردین ۰۷، ۱۳۸۸

عید ، به همین سادگی

بالاخره یکسال گذشت و بالاخره عید شد ، به همین سادگی .

امسال نه از شیپور های باستانی زمان تحویل خبری بود نه از توپی که می باید می ترکید ، فقط با حول حالنای غمناک مجری اعلام عید کردند، به همین سادگی ، امسال حتی از ترانه ها ی ایرانی هم خبری نبود تا همه بدانیم که فقط عید شده و اتفاق چندان مهمی نیافتاده.عید امسال در رسانه ملی نه گاوی بود که بالا و پایین بپره و نه عمو نوروزی که عید رو تبریک بگه ، گمان می کنم امسال اولین سالی بود که بی سر و صدا عید کردیم تا به خاطر بیاوریم کشوری هستیم اسلامی و این بی شک به مدد جناب آقای ضرغامی هست که هر بار سنگ تمام می گذارند.

از دیشب که خبر دستگیری اعضای کمپین برابری رو شنیدم حوصله هیچ کاری رو ندارم، یعنی تحمل کسایی که چیزی نمی خوان جز حقشون اینقدر دشوار هست؟یعنی بودن من فقط به اندازه اونا اینقدر سنگینه که اونو بر نمی تابن؟ نه باورم نمیشه که عدالت اینقدر در جامعه مون واژه غریبی باشه، کاش تمام حقیقت قانونمون رو همه می دونستن تا خودشون یکبار دیگه با آگاهی بتونن در موردش قضاوت کنن، یادمه حدود دو ماه پیش به سراغ یکی از اساتید حقوق رفتم اما ایشون رو پیدا نکردم و به جای ایشون به یک استاد فقه راهنمایی شدم ، ایشون گفتن که می تونین سوالتونو از من بپرسین مطمئنا در حد سوال شما آگاهی دارم ، من هم بی هیچ مقاومتی سوالمو مطرح کردم "حضانت فرزند 8 ساله که پدرش فوت شده و پدر بزرگ و مادر بزرگ پدری هم در حیات نیستند و این بچه عمویی هم نداره، به عهده کیه؟" استاد بدون اینکه مکثی بکنه خندید و گفت که" مسلمه با مادر بچه ها هستش " من از جواب استاد تعجب کردم چون در حقیقت جواب رو میدونستم و سوال اصلیم چیز دیگری بود، بعد کمی بحث با استاد بالاخره استاد برای اینکه از گفته خودش مطمئن بود تصمیم گرفت که با استاد حقوق تماس بگیره ،جالب اینجاست که من اصراری به تماس نداشتم و استاد با این جملات که یه عده دارن با جو سازی فکر شما جوون ها رو خراب می کنن و ... فقط برای اینکه مشت محکمی به دهن من وامثال من بزنه شروع به شماره گیری کرد، من فقط حرف های استاد فقه رو میشنیدم که اول قضیه رو کامل تعریف کرد و بعد که منتظر جواب شد قیافه اش تغییر کرد و بعد با لحنی کاملا مایوس گفت:" جناب دکتر اگه دقت کرده باشین گفتم این بچه 8سالش بیشتر نیست" اما خوب جواب همان چیزی بود که من اصرار بر آن داشتم، استاد فقه تلفن به دست بهم رو کرد و گفت خوب سوال اصلیت چی بود ؟ گفتم "اگه بچه هیچ فرد بالغ ذکوری که از پدر فوت شده ارث ببره، نداشته باشه تکلیف بچه چیه؟" و استاد حقوق هم در جواب فرمودند که "به عهده حکومت هست" دلیل اینکه اون سوال برا من پیش اومده بود مثال عینی ای بود که در اطرافیانمون اتفاق افتاده بود و با حسابی که کرده بودم پسر عمه بچه 8 ساله که فکر نکنم دو سه بار بیشتر اون بچه رو دیده باشه و اصلا در شهر دیگه ای خونه و خانواده ای داره باید حضانت این بچه ها رو قبول میکرد و البته برام خیلی بعید بود که استاد فقه کاملا از این ماجرا نا آگاه باشن و بیشتر از همه جوابی که شنیده بودم من رو گیج کرده بود ، یعنی مادری که خودش اختیار به دنیا آوردن بچه اش رو داشته بعد از تولد هیچ حقی نسبت به بچه اش نداره . اعضای کمپین برابری هم تنها گناهشون آگاهی دادن به جامعه ای هست که از قوانین کاملا بی اطلاع هست و همه فقط زمانی با اونها آشنا میشن که دیگه خیلی دیر شده.

یکشنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۷

بهای حقیقت

با دلی خونین لب خندان بیاور همچو جام نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش

تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

ابتدای نوشته ام به شما عزیزان را با بیتی از حافظ آغاز میکنم که چهار سال قبل خاتمی عزیز آن را برایمان سرود و رفت.

درست چند ماه پیش بود که زمزمه هایی شنیدیم از آمدن و نیامدن های خاتمی ، زمزمه هایی که با آمدن شما پویشگران برایمان به یک آرمانی دست یافتنی تبدیل شد شما خاتمی را آنچنان که شایسته اش بود ستایش کردید و آفرین داشت پویشی که اینچنین فرا گیر شد پویش از خاتمی می خواست که بیاید به هر قیمت ، اما خاتمی حرف دیگری داشت هیچوقت صریح از نیامدن نگفت تا مبادا احساس صادقانه شما را نادیده بگیرد او اعلام آمادگی کرد تا مبادا رنجیده خاطر شوید.خاتمی خیلی زود همه ناملایمتی هایی که دوستانش حتی بیشتر از مخالفانش بر او روا داشته بودند را به فراموشی سپرد تا نه مانند کسی و تنها مانند خودش ثابت کند که ارزش آرمانهایش بیشتر از آنی است که دیگران تصورش را دارند، خاتمی آمد اما مثل همیشه نه به خواسته خود بلکه به خواسته جماعتی که هنوز حاضر نیستند حرف هایش را به تمامی گوش فرا دهند و فقط خاتمی را می خواهند . شاید انصراف خاتمی دل بسیاری از شما را اندوهگین کرد اما مگر نه اینکه خاتمی با یک نوشته از همه ما خواسته هایی داشته یکبار دیگر به دور از ناراحتی و به دور از تعصب فقط خاتمی و لاغیر نوشته اش را بخوانیم این فقط مقدمه ای از خواست هایی است که خاتمی به عنوان سردمدار اصلاحات از ما دارد .

پویشگران عزیز بیایید یک بار هم که شده محرم پیغام خاتمی شویم ،یکبار دیگر حرف های خاتمی را مرور کنیم ، شمایی که وامدار خاتمی هستید تنها یک بار به خواسته او تو دهید و بگذارید او در جایی غیر از رئیس جمهوری کنارمان باشد . بیایید خاتمی را با حرف هایش قبول کنیم او برای آمدنش تعلل طولانی ای کرد اما برای رفتنش کوچکترین شکی نکرد چون آرمانش مشخص بود او با رفتنش روی لطیف سیاست را برایمان به تصویر کشید و ثابت کرد همانی بود که فکرش را می کردیم ،او ثابت کرد سیاستی که در پیش گرفته فرق می کند با آنی که تعریفش را شنیده ایم.

خاتمی ثابت کرد که صداقت و اخلاق چه جایگاهی دارد بیایید ما هم ثابت کنیم چقدر خاتمی را دوست داریم و چقدر به خواسته هایش احترام می گذاریم. خاتمی برایم در حکم حلاج است که در روزگار غریبی انا الحق گفته بیایید ما برایش همچون شبلی نباشیم که می دانست اما در جمع سنگ اندازان بود .