شنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۷

برای شروع

دختری هستم نه با آرزوهای بزرگ بلکه با خواسته های بزرگ دغدغه های بسیار دارم و زندگیم را برای رسیدن به آنها معنا بخشیده ام همیشه نوشتن تنها پناهی بود که توانسته ام با آن دل نا آرامم را کمی آرامش بخشم و اندکی از این آشفته بازار زندگی خود را به خلوتی بکشانم تا شاید دور باشم از این هیاهویی که خود نیز گاهی آنچنان درگیرش می شوم که رهایی از آن را ممکن ندانم

یادم نیست اولین نوشته ام کی و در چه موردی بوده اما به یاد دارم نوشته هایی که در بسیاری از موارد من را دچار دردسر های بزرگی کرده که هر بار تصمیم گرفته ام دیگر قلم به دست نگیرم اما چه کنم که این تنها موهبتی است که می توانم با آن به آرامش برسم شاید دلیل اینکه تا حال در وبلاگ شخصی نیز ننوشته ام همان دردسر هایی باشد که تاب تحملش را نداشته ام و ترجیح داده ام نوشته هایم قبل از گذاشتن در وبلاگی توسط نویسنده اش سانسور شود و شاید دلیل اینکه همچنان می خواهم نا شناخته بنویسم همان دردسر هایی است که نوشته هایم برایم تحمیل می کند البته اینکه به فکرم زد تا خود نیز وبلاگ شخصی داشته باشم فقط و فقط ساختن حصار هایی است که برایم خلوتی باشد خلوتی که در دنیای واقعی قادر به ساختنش نیستم و همیشه اطرافیان و نزدیکانی هستند که دل نگرانم هستند

اگر خواننده حرف هایم بودید نوشته هایم را فقط نظر شخصی خودم بدانید و نه بیشتر

هیچ نظری موجود نیست: