یکشنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۸۸

نامه به رئیس جمهور

"دیدن مشکلات مردم از نزدیک و از بین بردن فاصله بین مردم و مسئولین " یا " هزینه های هنگفت سفر ها و مغایر بودن با کرامت انسانی " و یا ... اینها همه حرف ها و حدیث های فراوانی است که در مورد سفرهای استانی رئیس دولت نهم وجود دارد، موافقان و مخالفانی که هر کدام از زاویه ای به آن می پردازند.اما به نظر من تنها جنبه مثبتی که شاید از دید موافقان تا به حال نادیده مانده است قضیه نامه نگاری به یک مقام بلند پایه کشوری هست که مردم از بزرگ و کوچک در نوشتن نامه و البته شیوه رساندن به دست مخاطب آموزش می بینند.

در سفر اخیر آقای احمدی نژاد به شهرمان من نیز مبادرت به نوشتن نامه ای به ایشان کردم اما در رساندن به دست ایشان نا موفق بودم و انتشار این نامه را در این مجال تنها راه شنیدن حرفهایم _ولو مخاطبانی غیر از جناب آقای رئیس جمهور_ دانستم.

با سلام خدمت رئیس جمهور مردمی و محبوب

عرض خسته نباشید

جناب آقای احمدی نژاد رسم است که جوانان در نامه شان خطاب به جنابعالی از دردهایشان می نویسند از بیکاری که مدتهاست گریبان گیرشان شده ، از بی پولی و در خواست وام و یا از مشکلات ازدواج و این قبیل مسائل ، با اینکه من خودم را از این جوانان مستثنی نمی دانم اما نمی خواهم تکرار مکررات بکنم و خواسته ای دیگر از شما دارم و البته با روحیه ای که از شما سراغ دارم تقریبا از توجه تان به این مسئله واقف هستم.

عدالت و برابری ، عزت و سر افرازی ، آزادی ، مردم سالاری ، کرامت انسانی ، قانون مداری و ... اینها همه واژه هایی هستند که در طول این چهار سال تعریف دیگری برایمان پیدا کرده اند از جنابعالی استدعا دارم باز تعریف دوباره ای از همه این کلمات داشته باشید و معانی پیشینشان را از فرهنگ لغت هامان منسوخ اعلام دارید تا دیگر دانسته هایمان با آنچه که می بینیم در تضاد نباشد و چهار سال دیگری که احیانا شما بر سر کار ابقا خواهید شد مردم دچار مشکل نشوند.امید آن دارم که رئیس جمهور عزیز دستورات لازم را به مراتب زیربط ابلاغ فرماید

من مرغ آتشم

شب را به زیر سرخ پر خویش می کشم

در من هراس نیست ز سردی و تیرگی

من از سپیده های دروغین مشوشم.

شنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۸

حضرت یوسف

"کشور ایران مستعمره نمی شود" این اولین جمله فردی انگلیسی است که به ایران آمده بود تا شرایط را محک بزند او با دیدن اینکه مردم ایران از بزرگ و کوچک کتاب قرآن را از بر و به آن روانی می خوانند متعجب شده بود و اذآن داشته بود مردمانی که همچون کتابی را از بر می خوانند هرگز مستعمره نمی شوند ، اما این سخن از جانب اهل فن مقبول نمی افتد و او را دوباره به سرزمین ایران می فرستند تا ببیند مردمان ایران از همان قرآنی که از بر می خوانند چقدرش را به کار می بندند، فرد مذکور با کمی تامل در می یابد که مردمان این سرزمین به عادت و از سر اجبار مسلمانی فقط به ردیف کردن کلماتی عربی که هیچ از آن سر در نمی آوردند مشغولند ، فرد انگلیسی با مشاهده همچین اوضاعی به کشورش باز می گردد و اعلام می دارد که جماعتی که من دیدم تحت استعمار در آوردنش کوچکترین کاری است که می توان کرد.نمی دانم این داستانی که نوشته ام چقدر صحت دارد اما قصدم از نوشتن این داستان در همچین مجالی بیشتر بر میگردد به سریال حضرت یوسف که پر بود از پاورقی هایی از قرآن که انگار فقط برای کارگردانش نازل شده بود، داستان حضرت یوسف که در قرآن از آن به نیکی یاد شده ما را فقط در گیر ماجرای عشق زلیخا کرد و ما با چه آب و تابی به تماشای آن پرداختیم موضوعی که در خود قرآن به چند آیه خلاصه می شود.تاسف انگیز ترین جای داستان هم مواردی بود که فرشته خدا بر یوسف نازل می شد ، بی شک باید عین جملات فرشته خدا در قرآن می بود تا نویسنده حق چنین برداشتی را از موضوع می کرد اما متاسفانه بارها دیدیم که این موضوع به هیچ وجه رعایت نشد یک نمونه آن جایی است که فرشته به یوسف امر می کند زلیخا را به همسری برگزیند.

اینکه فقط قرآن را می خوانیم و قبول کرده ایم که دیگران برایمان مفسر باشند بزرگترین جفاییست که یک مسلمان می تواند در حق خود بکند .